-
انتقال وبلاگ
دوشنبه 23 مهرماه سال 1386 20:21
هو الحق سلام دوستان. وبلاگ مطرب دل به آدرس: motrebedel .persianblog.ir انتقال داده شده. منتظر دیدار شما عزیزان هستم. یا علی مدد ------------------------------------------------------- روز وصل دوستداران یاد باد یاد باد آن روزگاران یاد باد کامم از تلخی غم چون زهر گشت بانگ نوش شادخواران یاد باد گر چه یاران فارغند از یاد...
-
پنهان مشو که روی تو برما مبارکست..نظاره تو بر همه جانها مبارکست
شنبه 14 مهرماه سال 1386 05:48
یا الله نقل است که جماعتی از بزرگان پیش رابعه رفتند. از یکی پرسید: تو خدای را برای چه می پرستی؟ گفت: هفت طبقه دوزخ عظمتی دارد و همه را بر او گذر باید کرد٬ ناکام از بیم و هراس او. دیگری گفت: درجات بهشت منزلتی نیکو دارد٬ پس آسایش در آنجا موعود است. رابعه گفت: بد بنده ای بود که خداوند خود را از بیم عبادت کند یا به طمع...
-
حق
پنجشنبه 22 شهریورماه سال 1386 23:25
ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده بهر من ار می ندهی بهر دل یار بده ساقی دلدار تویی چاره بیمار تویی شربت شادی و شفا زود به بیمار بده باده در آن جام فکن گردن اندیشه بزن هین دل ما را مشکن ای دل و دلدار بده ----------------------------------------- رمضان مبارک انشاالله ماه پر خیر و برکتی داشته باشین یا علی مدد
-
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
شنبه 27 مردادماه سال 1386 23:42
عشق آتشی سوزان است وبحری بی پایان است. عشق دردیست که او را دوا نیست وکار عشق هرگز به مدعا نیست. عاشق باید که بی باک باشد اگرچه بیم هلاک باشد. درین راه مرد باید بود وبا دل پر درد باید بود... در این راه گریه یعقوب باید یا ناله مجنون: اینجا تن ضعیف و دل خسته می خرند کس عاشقی به قوت بازو نمی کند آتش محبت جان عاشق می...
-
عشق مجنون
جمعه 29 تیرماه سال 1386 09:01
روزی که هوای پرنیان پوش خلخال فلک نهاد بر گوش سیماب ستارها در آن صرف شد ز آتش آفتاب شنگرف مجنون رمیده دل چو سیماب با آن دو سه یار ناز برتاب آمد به دیار یار پویان لبیک زنان و بیت گویان می شد سوی یار دل رمیده پیراهن صابری دریده می گشت به گرد خرمن دل می دوخت دریده دامن دل می رفت نوان چو مردم مست می زد به سر و به روی بر...
-
جانا به غریبستان چندین به چه می مانی...؟
دوشنبه 4 تیرماه سال 1386 19:22
گزیده ای از کتاب اعترافات غزالی : آنگاه که از آن سه وادی گذشتم ( وادی متکلمین٬ باطنیه و فلاسفه)٬ همت بر کشف طریقه صوفیه گماشتم و از این راه به جستجوی حقیقت شتافتم. خلاصه مذهب این فرقه٬ قطع علاقه های شهوانی٬ تزکیه نفس و تخلیه آن از صفات پست و بالاخره تقوی و فضیلت٬ بریدن از غیر خدا و فنی فی الله است. چنان یافتم که در...
-
هزار عاقل فرزانه گشت دیوانه از آن دو سلسله کز زلف عنبرین دارد
چهارشنبه 2 خردادماه سال 1386 23:37
عرفا می گویند روان بشر که در جهان تن زندانی شده عواملی طی کرده و عواملی دیگر طی خواهد کرد و این سلسله هبوط و سعود هزاران قرن طول خواهد کشید. آغاز او بسیط و ساده بود و تدریجآ ترکیب یافت و از عالم نبات به حیوانی و از حیوانی به انسانی و در انسان نیز مدارجی پیموده و به توسط همین مدارج و ریاضت ساخته و پرداخته می گردد تا به...
-
سر فتنه دارد دگر روزگار من و مستی و فتنهء چشم یار
دوشنبه 27 فروردینماه سال 1386 03:15
ای عزیز مایه ی دولت ابدی عاقبت اندیشی است و سلطنت اصل در سلوک درویشی. دانی که سالک طریقت کیست؟ آنکسی که داند درویشی چیست. درویش خاکی است بیخته و آبی بر او ریخته نه کف پا را از او دردی نه پشت پا را از او گردی٬ تا کسی از غرور عمل دنیوی روی بر نتابد در سلک اهل علم و درویشی در نیابد٬ نصیب علم بسیار است و مقامات درویشی بی...
-
روزها گر رفت گو رو باک نیست تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 21:00
سال نو را به تمامی دوستان و همراهان عزیز تبریک می گویم آمد بهار خرم و رحمت نثار شد سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد اجزای خاک حامله بودند از آسمان نه ماه گشت حامله زان بیقرار شد گلنار پرگره شد و جوبار پرزره صحرا پر از بنفشه و که لاله زار شد اشکوفه لب گشاد که هنگام بوسه گشت بگشاد سر و دست که وقت کنار شد گلزار چرخ چونک...
-
خدا بود و دیگر هیچ نبود ...
شنبه 12 اسفندماه سال 1385 00:44
خدا بود و دیگر هیچ نبود . خلقت هنوز قبای هستی بر عالم نیاراسته بود ، ظلمت بود ، جهل بود ، عدم بود ، سرد و وحشتناک ، و در دایره ی امکان هنوز تکیه گاهی وجود نداشت . خدا کلمه بود ، کلمه ای که هنوز القا نشده بود ، خدا خالق بود ، خالقی که هنوز خلاقیتش مخفی بود ، خدا رحمان بود و رحیم بود ، ولی هنوز ابر رحمتش نباریده بود ،...
-
بسم الله ای روح البقا بسم الله ای شیرین لقا
پنجشنبه 12 بهمنماه سال 1385 19:48
ای سالک! در دریای گسترده دل تو درّی پنهان است که حاصل زندگی دو جهان توست، و آن درّ وحدت و تجرید است. دل منظر اعلای حق است، اما افسوس که نابیناست و روی در گل و خاک دارد و در دام خویشتنبینی گرفتار است. ای انسان، روی دل از این خاک و گل بگردان و از دام خویشتن بینی بیرون آی تا بتوانی از پستی به بلندی عروج کنی و از تاریکی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 20:17
با سلام خدمت دوستان. ببخشید اگر کمی تاخیر در به روز کردن وبلاگ هست. به امید خدا به زودی با نوشته ای جدید در خدمتتان هستیم. یکی از دوستان مدتی پیش در قسمت نظرات خواستند که بهشون ایمیل بزنم ٬ ولی متاسفانه آدرسی که وارد کردن اشتباه است. از این دوست خواهشمندم اگر امکان داره آدرس صحیح خود را در قسمت نظرات بنویسند یا اگر...
-
چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است آن بینی
پنجشنبه 14 دیماه سال 1385 21:47
وقتی که منصور حلاج را به امر معتصم خلیفه ی وقت هزار تازیانه زدند در وی تأثیری نکرد٬ او را روانه چوبه دار ساختند. در راه درویشی از وی پرسید که عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا بینی و پسفردا بینی. یعنی امروز بکشند و دوم جسم سوزانند و سوم خاکستر جسم بر باد دهند. غلامش وصیتی خواست. فرمود: نفس را به چیزی مشغول دار وگرنه او...
-
عجز انسان!!
چهارشنبه 29 آذرماه سال 1385 19:42
جماعتی گفتند: همه سر بر زانو نهید !مراقب شوید زمانی! بعد از آن یکی سر بر آورد که: تا اوج عرش کرسی دیدم!!!! آن یکی گفت که: نظرم از عرش و کرسی هم بر گذشت و از فضا در عالم خلاء می نگرم!!!! آن یکی گفت: من تا پشت گاو و ماهی میبینم و آن فرشتگان که موکل اند بر گاو ماهی می بینم!!!!! اما من چندان که می بینم ... جز عجز خود نمی...
-
مرگ
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 23:14
یکی می گریست که برادرم را کشتند تتاران ! دانشمند بود من گفتم که : اگر دانش داری که تتار او را بزخم شمشیر زنده ابد کرد!...یکی از این زندان بجست . برو بباید گریست که دریغ چرا از این زندان جست ؟؟ زندان را تتاران سوراخ کردند ... تو می گریی که تیر بر آن دیوار زندان چرا زدند ؟؟!! ...تو فریاد می کنی و بر سر و رو ی میزنی و می...
-
خلق این همه را یکسان می بینند
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 22:14
ابا یزید در گورستان تفرج می کرد کله(جمجمه) های سر آدمیان یافت . در اندرونش الهام آمد که: برگیر به دست و در نگر نیکو نیکو!! بعضی گوش کله را بسته دید بی سوراخ .و بعضی گوش ها را سوراخ دید تا بگوش دیگر ... و بعضی گوش را سوراخ دید تا به حلق ! گفت : خدایا . خلق این همه را یکسان می بینند . مرا بر تفاوت نمودی! اکنون تو بگو که...
-
جسم خاک از عشق بر افلاک شد کوه در رقص آمد و چالاک شد
یکشنبه 19 آذرماه سال 1385 05:08
مگر علی ابن ابیطالب(ع) نمی دانست که در محراب کشته خواهد شد؟ پس چرا عجله کرد که زودتر به مسجد برود؟ و چنانکه نوشته اند دشمن خود را خودش از خواب بیدار نماید؟ چقدر علاقه مند بود که این َعالم خاکی را هر چه زودتر ترک گوید و به جمال معشوق بپیوندد.جز قوه عشق آیا نیروی دیگری می توانست کار به این بزرگی را به انجام رساند؟ یا...
-
یا حق
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 07:03
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد وان چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است طلب از گمشدگان لب دریا می کرد مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش کوبه تایید نظر حل معما می کرد دیدمش خرم و خندان و قدح باده به دست واندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم؟ گفت آن روز...
-
هوالمعشوق
جمعه 26 آبانماه سال 1385 17:44
هو المعشوق صاحبدلی دیدم در خلوت نشسته و چشم بر همگان بسته ... سوالی به ذهن خطور کرد . گفتم اگر چه شکستن خلوت شایسته نباشد ، اما دل را یافتن این پاسخ بایسته... پرسیدم : ای دوست ،چنین خاموش و چشم بسته ای ! دیگر چه را توان دیدی !؟ پاسخ گفت : جمال یار . گفتم : قلب من چون دیگر اشیا از او بی نسیب مانده گفت : عشق در همه ذرات...
-
آنجا که خود را ندیدم ...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1385 14:11
الله ای سالک! سخن مختصر باید و حرف منحصر کمال فقر نادانیست و ناتوانی اگر مرد این بازاری خود را بفروش ! و اگر قدرتی داری به فنای خود بکوش معلومات خود را بینداز و خاطر از آن چه دانسته ای بپرداز تعینات را بریز و از هستی موهوم خود بگریز آنها که تو داری علم نیست ...! تصنعات لفظیست ! علم آن است که مرد را از خودی برهاند و به...
-
قدر نوشته ...
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1385 09:27
«هو الله» ز شراب ازلی دین و دلم رفت از دست برسانید به ساقی که دمی دارد دست به دلم درد شکفت از سخن زهد مآب صور در گوش بپیچید، ز بیگانه برست روم امشب چو گدایان به در خانه ی دوست نرود جای دگر هر که به مهرش دل بست در عجب آمده ام! بار الها چه شبیست ! شده عالم ز تماشای جمالت در شست چه کنم...!؟ راه به پابوسی سلطانم نیست بنده...
-
سلام
جمعه 28 مهرماه سال 1385 23:14
سلام دوستان گرامی اومدم تا از یار بگم از دیوانگان از سردادگان کوی او و از عاشقان بی خویش امیدوارم جمع ما پر از مهر و صفا و شور و شرار عشق باشه دلتان به یار و دستتان همواره به کار
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 28 مهرماه سال 1385 22:40
هوالعلی تا به کجا می برد این دل مرا سوی فنا میبرد این دل مرا از حرم خاصه ی اسرار خویش تا به سما می برد این دل مرا مطرب چنگی به مقامات وصف کرده ندا می برد این دل مرا در طلب حضرت سلطان عشق تحت لوا می برد این دل مرا فاش و عیان گفت سخن بی قرار سوی فنا می برد این دل مر ا شب ، شبِ سرشتن و به پیمانه زدن است... شب، شبِ عشق...